قرآن واخلاق "منافق، نان را به نرخ روز میخورد"

قرآن و اخلاق

منافق، نان را به نرخ روز میخورد.

به هر اظهار ایمان، نباید اعتماد قطعی کرد و باید مواظب عوامل نفوذی بود.

منافق، شهامت صداقت ندارد و از مؤمنان ترس و هراس دارد.

منافق، فقط خود را اصلاح طلب معرّفى میکند.

تفسیر و شرح

سوره ۲: البقرة - جزء ۱

وَإِذَا لَقُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَکْمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ ﴿۱۴﴾

ترجمه مشکینی

و چون با کسانی که ایمان آورده‏ اند دیدار کنند گویند: ما ایمان آوردیم، و هنگامی که با شیطانهای خود (یاران سرکش خود) خلوت کنند گویند: بیتردید ما با شماییم، جز این نیست که ما (آنها را با اظهار ایمان) مسخره میکنیم. 

 

کلمات کلیدی

 لَقُواْ : دیدار کنند - خَلَوْاْ إِلَى : با ... خلوت کنند – شَیَاطِینِهِمْ : همدستان پلید شان - مُسْتَهْزِؤُونَ : مسخره کنند گان

 

«نفاق» در لغت

جالب است بدانیم جز یک بیت شعر جاهلی که عوده ابوخلیل عوده از اشعار منسوب به «طرفه» نقل کرده است که در آن «نفق» از باب «مفاعله» به کار رفته و معنای «تلوّن» و «مخادعه» را می فهماند،(1) در هیچیک از کتابهای لغت مورد پژوهش واژه «نفاق» و «منافق» که فاعل آن است، معنا نشده، بلکه فقط تعریف اصطلاحی آن ذکر شده است. لغت ‏شنا سان «نفاق» را مشتق از «نافقاء» به معنای «طرف پنهانی لانه موش صحرایی» دانسته اند که هنگام فرار، لایه نازک سطح زمین را از داخل تخریب کرده و از آن خارج میشود.

خلیل بن احمد فراهیدی، ازهری، ابن فارس، طریحی، ابن منظور و زبیدی واژه شنا سانی ‏اند که نفاق را فعل «منافق» و به معنای «وارد شدن به دین اسلام از یک در و خارج شدن از دین از در دیگر» میدانند و منافق کسی است که کفر خود را در دل پنهان میکند، ولی به زبان اظهار ایمان مینماید.

 

تفسیر نور

نکته ها

«شیطان» از «شَطَن» به معنای دور شده از خیر است که به هرکس القاى انحراف کند، اطلاق شده و به انسانهای بد کار و دور از حقّ نیز گفته میشود.

 

پیامها

1- منافق، نان را به نرخ روز میخورد. «قالوا آمنا... قالوا انّا معکم»

2- به هر اظهار ایمان، نباید اعتماد قطعی کرد و باید مواظب عوامل نفوذی بود. «قالوا آمنّا»

3- منافق، شهامت صداقت ندارد و از مؤمنان ترس و هراس دارد. «خَلَوا»

تماس و ارتباط منافقان با مؤمنان، آشکار و علنی است ولی تماس آنان با کفّار یا سران و رهبران خود، سرّى و محرمانه، در نهان و خلوت صورت میگیرد.

4- دوستان منافقان، شیطان صفت هستند. «شیاطینهم»

5 - کفّار و منافقان با همدیگر ارتباط تشکیلاتی دارند و منافقان از آنان خط  فکری میگیرند. «شیاطینهم»

6- اظهار ایمان از سوى منافق موقتی است، ولی کفر او پایدار و ثابت است. «آمنّا، انّا معکم» (ایمان، با جمله‏ ى فعلیه و کفر با جمله‏ ى اسمیّه آمده و جمله اسمیّه نشانه ‏ى دوام و ثبوت است.)

7- منافقان با کافران نه تنها همفکرند بلکه کمک‏ کار هم نیز هستند.«انّا معکم» (کلمه «مع»، در جایی بکار میرود که علاوه بر همفکرى، همکاری نیز باشد.)

8 - منافقان، مؤمنان را به استهزا میگیرند. «انّما نحن مستهزؤن»

 

ویژگی منافقان را بشناسید !

نفاق، یک مرض روحی و منافق بیمار است، منافقان پند پذیر و نصیحت خواه نیستند، منافق یک دروغگو ست، او چند چهره بودن خود را مرد مداری و اصلاح طلبی میداند، و همچنین با ستایش نابجا از خود، در صدد تحمیق مردم و توجیه خلافکاریهای خویش است، منافقان دچار فقدان شعور واقعی میشوند، اندیشه و فهم نمیکنند، دچار حیرت و سرگردانی میشوند،  به سبب دروغهایی که میبافند در کفر پایدار میشوند  و هدایت نمی یابند، همچنین چون اعتقاد قلبى ندارند، وحشت و اضطراب و عذابی دردناک دارند.


منافق بیمار است!!

فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (بقره 10)

در دلهای منافقان، بیماری است پس خداوند بیماری آنان را بیا فزاید. و برای ایشان عذابی دردناک است، به سزای آنکه دروغ میگویند.

نفاق در واقع یک نوع بیماری است، انسان سالم یک چهره بیشتر ندارد، هماهنگی کامل در میان روح و جسم او حکمفرما است، چرا که ظاهر و باطن و روح و جسم همه مکمل یکدیگرند اگر مؤمن است، تمام وجود او فریاد ایمان میکشد و اگر منحرف شود باز هم ظاهر و باطن او نشان دهنده انحراف است، این دوگانگی جسم و روح درد تازه و بیماری اضافی است، این یک نوع تضاد و ناهماهنگی و از هم گسستگی است که حاکم بر وجود انسان میشود.

البته بیماری، گاهی مربوط به جسم است، نظیر آیه‏ى 185 سوره بقره «وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً» که درباره احکام روزه بیماران میباشد. و گاهی مربوط به روح، نظیر این آیه «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» که درباره بیماری نفاق میباشد.

داستان منافق، به لاشه و مردارى بد بو میماند که در مخزن آبی افتاده باشد. هر چه آب در آن بیشتر وارد شود، فساد ش بیشتر شده و بوى نامطبوع و آلودگی آن افزایش مییابد. نفاق، همچون مردارى است که اگر در روح و دل انسان باقی بماند، هر آیه و حکمى که از طرف خداوند نازل شود، به جای تسلیم شدن در برابر آن، دست به تظاهر و ریاکارى میزند و یک گام بر نفاق خود مى ‏افزاید. این روح مریض، تمام افکار و اعمال او را، ریاکارانه و منافقانه میکند و این نوعی افزایش بیماری است. «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» شاید جمله‏ى «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» نفرین باشد. نظیر «قاتَلَهُمُ اللَّهُ» یعنی اکنون که در دل بیماری دارند، خدا بیماری آنان را اضافه کند.

قرآن در چند آیه اخیر به ویژگیهای منافقان اشاره میکند که نخستین آنها داعیه اصلاح طلبی است در حالی که مفسد واقعی همانها هستند:" هنگامی که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید میگویند ما فقط اصلاح کننده‏ایم"! ما برنامه‏اى جز اصلاح در تمام زندگی خود نداشته و نداریم!


پیامهای آیه:

1ـ  نفاق، یک مرض روحی و منافق بیمار است. همانطور که بیمار، نه سالم است و نه مرده، منافق هم نه مؤمن است و نه کافر. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»

2ـ اصل انسان، دل و روح اوست. «فَزادَهُمُ اللَّهُ» (حقّ این بود که بگوید «فزادها اللَّه مرضاً» یعنی در دل آنان مرض بود، خداوند مرض دلها را زیاد نمود. ولى فرمود: مرض خود آنان را زیاد نمود. پس قلب انسان، به منزله تمام انسان است. زیرا اگر روح و قلب منحرف شود، آثارش در سخن و عمل هویداست.) (تفسیر راهنما)

3ـ نفاق، رشد سرطانی دارد. «فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» (در قرآن، آیاتی را میخوانیم که در آن اوصاف پسندیدهای همچون: علم، هدایت و ایمان، قابل افزایش معرّفى شده است. همانند: «زِدْنِی عِلْماً» طه، 114 و«زادَتْهُمْ إِیماناً» انفال، 2 و «زادَهُمْ هُدىً» محمد، 17. همچنین برخی از امراض و اوصاف ناپسند مانند: رجس، نفرت، ترس و خسارت نیز قابل ازدیاد دانسته شدهاند. همانند: «فَزادَتْهُمْ رِجْساً» توبه، 125 و «زادَهُمْ نُفُوراً» فرقان، 60 و «ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا» توبه، 47 و «وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً» اسراء، 82. با توجّه به آیات مذکور، معلوم میشود که سنّت خداوند، آزادی دادن به هر دو گروه خیر و شر است. «کُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ» اسراء، 20)

4ـ زمینه‏هاى عزّت و سقوط را، خود انسان در خود به وجود مى ‏آورد. «لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ»

5ـ دروغگویی، از روشهای متداول منافقان است. «کانُوا یَکْذِبُونَ»

 

قرآن حکیم

منافقان داعیه اصلاح طلبی دارند!!

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ (بقره 11)

هر گاه به آنان (منافقان) گفته شود در زمین فساد نکنید، میگویند: همانا ما اصلاحگریم.

قرآن در چند آیه اخیر به ویژگیهای منافقان اشاره میکند که نخستین آنها داعیه اصلاح طلبی است در حالی که مفسد واقعی همانها هستند:" هنگامی که به آنها گفته شود در روى زمین فساد نکنید میگویند ما فقط اصلاح کننده‏ایم"! ما برنامه‏اى جز اصلاح در تمام زندگی خود نداشته و نداریم!

 

پیامهای آیه:

1ـ گرچه منافقان پند پذیر و نصیحت خواه نیستند، ولی بهتر است با آنها سخن گفت و نهی از منکر کرد. «قِیلَ لَهُمْ»

2ـ نفاق، عامل فساد است. «لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ»

3ـ منافق چند چهره بودن خود را مردمدار و اصلاح طلبی میداند.«إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»

4ـ منافق، فقط خود را اصلاح طلب معرّفى میکند. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (ممکن است کسى در حدّ اعلای بیماری روحی باشد، ولی خیال کند که سالم است.)

5ـ منافق با ستایش نابجا از خود، در صدد تحمیق مردم و توجیه خلافکاریهای خویش است. «إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ»

اصل انسان، دل و روح اوست. «فَزادَهُمُ اللَّهُ»،حقّ این بود که بگوید «فزادها اللَّه مرضاً» یعنی در دل آنان مرض بود، خداوند مرض دلها را زیاد نمود. ولی فرمود: مرض خود آنان را زیاد نمود. پس قلب انسان، به منزله تمام انسان است. زیرا اگر روح و قلب منحرف شود، آثارش در سخن و عمل هویداست


منافقان دائماً در حال فساد!!

أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ (بقره 12)

آگاه باشید! همانا آنان خود اهل فسادند، ولی نمى ‏فهمند.

در یک بررسی اجمالی از آیات قرآن در مییابیم که نفاق، آثار و عوارض سویى در روح، روان، رفتار و کردار شخص منافق ایجاد میکند که او را در دنیا و قیامت گرفتار میسازد. قرآن در وصف آنها میفرماید:

1ـ دچار فقدان شعور واقعی میشوند. ( «لا یَشْعُرُونَ» بقره، 12«هُمُ السُّفَهاءُ» بقره، 13) 2ـ اندیشه و فهم نمى‏ کنند. («لا یَفْقَهُونَ» توبه، 87«لا یَعْلَمُونَ» بقره، 13)

3ـ دچار حیرت و سرگردانی میشوند. («یَعْمَهُونَ» بقره، 15،«لا یُبْصِرُونَ» بقره، 17)

4ـ به سبب دروغهایی که میبافند («بِما کانُوا یَکْذِبُونَ» بقره، 10) در کفر پایدار میشوند («بِما کانُوا یَکْفُرُونَ» انعام، 70) و هدایت نمییابند. ( «ما کانُوا مُهْتَدِینَ» بقره، 16)

5ـ چون اعتقاد قلبى ندارند، وحشت و اضطراب ( «حَذَرَ الْمَوْتِ» بقره، 19) و عذابی دردناک دارند. ( «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» بقره، 10)

 

پیامهای آیه:

1ـ مسلمانان باید به ترفند و شعارهای به ظاهر زیبای منافقان، آگاه شوند. «أَلا»

2ـ بلند پروازی و خیالپردازی مغرورانه‏ى منافق، باید شکسته شود. «إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ»

3ـ منافقان دائماً در حال فساد هستند.«الْمُفْسِدُونَ»

4ـ زرنگى اگر در مسیر حقّ نباشد، بیشعورى است. «لا یَشْعُرُونَ»

 

امام علی(ع) در نهج البلاغه، منافقان را چگونه توصیف میکند؟

در ارتباط با منافقان سخنان بسیاری از پیامبر خدا(ص)، امام علی(ع) و دیگر ائمه اطهار(ع) وجود دارد. در دوران امام علی(ع) منافقان خسارتهای بسیاری به حکومت امام(ع) وارد کردند و سبب شکست و حتی شکلگیری برخی جنگها شدند؛ لذا امام به مناسبتهای در توصیف و نکوهش آنان مطالبی بیان نمود که در اینجا به تعدادی از آنها که در نهج البلاغه آمده؛‌ اشاره میکنیم.

1. گمراه بودن و به گمراهی کشاندن دیگران: «أُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّون‏ ...»؛[1] شما را از اهل نفاق میرسانم؛ چرا که آنان‏ گمراه و گمراه کننده‌اند، دچار لغزش و لغزاننده‌اند. به هر وسیله کوبنده‌اى برای گمراه کردن شما متوسل میشوند، و در هر کمین گاهی کمین میکنند. برای فریب مردم به دور از دیده حرکت میکنند، و چون روباه در میان جنگل انبوه از درخت میجهند. ... راه سخت و دشوار باطل را آسان جلوه میدهند، و از راه حق بر این پایه که راهى سخت و تنگ است میرسانند. اینان یاران شیطان، و زبانه‌ هاى آتش‌اند، آنان حزب شیطان‌اند، و بدانید حزب شیطان زیانکارانند.

2. سخن گفتن بدون فکر و اندیشه: «إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِه‏...»؛[2] قطعاً زبان مؤمن پشت قلب او، و قلب منافق پشت زبان او است؛ زیرا مؤمن چون بخواهد سخنی گوید درباره آن در دل خود اندیشه نماید، اگر خیر بود آشکار ش کند، و اگر شر بود نهفته ‌اش دارد. و منافق هرچه به زبانش آید بگوید، نمیفهمد چه سخنی برای او سودمند و کدام گفتار برای او زیانآور است.

3. هراس و پروا نداشتن از انجام گناه: «رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِیمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ لَا یَتَأَثَّمُ...»؛[3] مردی که منافق است و تظاهر به ایمان دارد، خود را در پوشش اسلام نشان میدهد، گناه را گناه نمیداند (از انجام آن ابائی ندارد) و از معصیت پروا ننماید.

4. دوروئی و دو رنگ بودن: «پیامبر(ص) به من گفت:... لَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکِرُون‏ ...»؛[4] ولی بر شما از کسی که در دل منافق و در زبان دانا است میترسم، که میگوید آنچه را خوب میدانید، و انجام میدهد آنچه را زشت به شمار مى ‏آورید».

«رنگ به رنگ میشوند، و به حالات گوناگون ظاهر میگردند، ... وصفشان به ظاهر دواى درد، و گفتار شان شفا است، امّا عملشان دردى است بیدوا. باطل میگویند ولی حق جلوه میدهند. بد وصف میکنند و زیبا می نمایانند».[5]

5. دشمنانی بدون بازگشت: «اگر با این شمشیر بر بن بینى مؤمن زنم که با من دشمنی ورزد دشمنی نخواهد کرد. و (لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی‏...) اگر تمام جهان را در کام منافق ریزم که مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت؛ زیرا قضا جاری شده و بر زبان پیامبر(ص) گذشته که فرمود: یا علی، مؤمن تو را دشمنی نکند، و منافق تو را دوست ندارد».[6]

6. دروغگو و جعل کننده احادیث برای رسیدن به منافع دنیایی: «...لَا یَتَحَرَّجُ یَکْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدا ...»؛[7] عمداً به رسول خدا(ص) دروغ می ‌بندد. اگر مردم بدانند که او منافق و دروغگو است حدیث را از او نمی‌پذیرند، و گفتارش را باور نمیکنند، ولی میگویند: صحابى پیامبر(ص) است که رسول خدا را دید، از او حدیث شنید و از او فرا گرفت. بنابراین گفتارش را فرا میگیرند. خداوند در قرآن شما را از منافقان خبر داده، و آنان را چنانکه شایسته است، معرفى نموده است. اینان پس از پیامبر ماندند، و با دروغ و بهتان به پیشوایان گمراه و دعوت کنند گان به آتش، تقرّب جستند، پس [با جعل احادیث] آنها را صاحب اختیار کارها و حاکم بر مال و جان مردم گردانیدند، و به وسیله ایشان دنیا را خوردند و بدون شک مردم برای دنیای خود همراه حاکمانند مگر کسی که خداوند او را حفظ کند.

7. حسادت نسبت به آسایش و راحتی مردم: «حَسَدَةُ الرَّخَاءِ وَ مُؤَکِّدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ لَهُمْ بِکُلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ و ...»؛[8] بر راحت بودن مردمان حسد میبرند، بر گرفتاری دیگران میافزایند، و امیدواران را نومید میکنند. در هر راهى برای ایشان به خاک افتاده‌اى است (برای تباه کردن، راهها در نظر گرفته‌اند) و نزد هر دلى وسیله‌اى دارند (میتوانند با هر کسی به میل و خواست او سخن گویند) و در هر غمّ و اندوهی اشکها ریزند [تا به وسیله آن به مقصود خود برسند].

8. آسیب رساندن به مردم در هر شرایطی: «قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکُلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَ لِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکُلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحا»؛[9] برابر هر حقّى باطلى، و برای هر راستی کژی‌اى، و برای هر زنده ‌ای قاتلی، و برای هر درى کلیدی، و برای هر شبى چراغی آماده کرده‌اند. در سؤال اصرار ورزند، و به وقت سرزنش، پرده درى کنند.

9. زیبا نشان دادن داشته‌ های خود: «یَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْیَأْسِ لِیُقِیمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُم‏...»؛[10] بینیاز [به مال مردم] را برای طمع و آز خود وسیله قرار میدهند تا بازار شان را نگاه داشته و کالاهای بی ارزش خود را که نفیس و پاکیزه میپندارند رواج دهند (از راه تزویر، خود را بی علاقه به دنیا نشان داده اظهار بینیاز مینمایند تا به هدفشان برسند).

 

[1]. شریف الرضى، محمد بن حسین‏، نهج البلاغة، محقق، مصحح، صبحی صالح، خ 194، ص 307، قم،‌ هجرت‏، چاپ اول‏، 1414ق‏.

[2]. همان، خ 176، ص 253.

[3]. همان، خ 210، ص 325.

[4]. همان، نامه 27، ص 385.

[5]. همان، خ 194، ص 307.

[6]. همان، ح 45، ص 477.

[7]. همان، خ 210، ص 326.

[8]. همان، خ 194، ص 307.

[9]. همان.

[10]. همان.

www.gharaati.ir

maarefquran.org

www.tebyan.net

www.islamquest.net

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.