علی علیه السلام در فراز و نشیبهای این جهانی

         علی در فراز و نشیبهای این جهانی

علی (ع) فرزند ابوطالب پسر عبدالمطلب پسر هاشم و فرزند فاطمه دختر اسد پسر هاشم، ده سال و به قولی سیزده سال پیش از بعثت متولد شد. نام او را حیدر هم گفته‌اند و حیدر از نامهای شیر است. کنیه‌ی او ابوالحسن و ابوتراب است.  

 

از سن کودکی در دامان پیامبر پرورش یافت و اخلاق والای انسانی را از او آموخت. چون محمد (ص) به پیامبری مبعوث شد بدو ایمان آورد و در گزاردن نماز به درگاه پروردگار یکتا، جز پیامبر خدا کسی بر او پیشی نگرفت:

«والله لانا اول من صدقه» [13].

«اللهم انی اول من اناب و سمع و اجاب، لم یسبقنی الا رسول الله، صلی الله علیه و آله و سلم، بالصلاه» [14].

به خدا سوگند من بی‌گمان نخستین کسی هستم که او را راست دانست.

خدایا (تو می‌دانی) که من نخستین کسی هستم که (به حق) روی نهاد. و (دعوت پیامبرت را همین که) شنید پذیرفت و پاسخ گفت، جز پیامبر خدا- که خدا بر او و خاندانش رحمت و درود فرستد- کسی در نماز خواندن بر من پیشی نگرفته است.

علی (ع) در تمام دوره‌ی سیزده ساله‌ی مکه، پا به پای رسول خدا در برافراشتن کاخ رفیع اسلام، پویا و نستوه حرکت می‌کرد، آزارها و شکنجه‌ها را به جان می‌خرید، تا اینکه رسول خدا مامور شد به یثرب هجرت کند، لذا برای اینکه توطئه‌ی قریش را خنثی کند، علی (ع) را در بستر خود خوابانید و خود از خانه بیرون رفت و به غاری پناه برد و پس از سه روز همراه با ابوبکر عازم یثرب شد. علی (ع) در آن شب به جای رسول خدا در بستر خوابید و نقشه‌ی قریش را برای شکستن پیامبر نقش بر آب کرد. سپس عازم یثرب گردید و در شهرک قبا به پیامبر و دیگر یاران پیوست و همراه آنان وارد شهر شدند. هشت ماه پس از ورود به یثرب- که اکنون به مناسبت ورود پیامبر اکرم بدان جا مدینه النبی نامیده می‌شد- رسول خدا هر یک از مهاجران را با یکی از انصار برادر خواند و دست علی (ع) را گرفته گفت: «این هم برادر من» [15].

در تمام جنگها، جز تبوک، علی (ع) پرچمدار و قهرمان میدان بود، در جنگ بدر پرچمدار بود و بسیاری از سران کفر را او به هلاکت رسانید، در جنگ احد نیز، وقتی بر اثر نافرمانی عده‌ای از نگهبانان وضع میدان دگرگون شد و مسلمانان مورد تاخت و تاز مشرکان قرار گرفتند و غالب مسلمانان فرار کردند، علی (ع) با پایمردی در کنار رسول خدا ایستاد و خود را سپر دفاعی پیامبر ساخت، تا اینکه قریش میدان را ترک کردند. در جنگ خیبر چون محاصره به درازا کشید و پیروزی به دست نیامد، پیامبر فرمود: «فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش (ص) او را دوست دارند، آنگاه علی (ع) را فراخوانده پرچم را بدو داد و گفت به نبرد ادامه ده تا خدا پیروزی را به دست تو فراهم کند و روی از میدان مگردان». [16]. در جنگ احزاب- که همه‌ی کفر با تمام وجود به جنگ اسلام و موجودیت کلی آن آماده پیامبر به اشاره‌ی سلمان فارسی گرد مدینه خندق کنده بود- قهرمان مشهور عرب عمر و بن عبدود و نوفل بن عبدالله را به خاک هلاک افکند و همین امر سبب شکست و فرار احزاب شد. [17]. پس از فتح مکه، رسول خدا به خانه‌ی کعبه درآمد و بتهایی را که در دسترس بود شکست و بیرون ریخت و سپس علی (ع) را فراخوانده دوش خود را گرفت تا علی (ع) بر آن فراز شده بتهایی را که در رفهای بالا چیده بودند فرو ریزد و کعبه را از آلودگی آنها بزداید. [18].

پس از جنگ حنین پیامبر اکرم علی (ع) را به فرماندهی سپاهی به طائف فرستاد، علی (ع) مخالفان را شکست داد و بتهایشان را شکست و بتخانه‌هایشان را ویران کرد. [19] در غزوه‌ی تبوک پیامبر علی (ع) را جانشین خود در مدینه و سرپرست خانواده‌ی خود کرد، علی (ع) گفت: ای رسول خدا، مرا در میان زنان و کودکان می‌گذاری؟ رسول خدا گفت: «الا ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی، غیر انه لانبی بعدی؟» آیا خوشنود نیستی که نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی (ع) باشی، با این تفاوت که پس از من پیامبری نیست؟ [20].

علی (ع) جایگاه خود و دیگر یاران با ایمان رسول خدا (ع) را در این سالها چنین وصف می‌کند:

«و لقد کنا مع رسول الله، صلی الله علیه و آله، نقتل آباءنا و ابناءنا و اخواننا و اعمامنا، ما یزیدنا ذلک الا ایمانا و تسلیما و مضیا علی اللقم و صبرا علی مضض الالم و جدا فی جهاد العدو و لقد کان الرجل منا و الاخر من عدونا یتصاولان تصاول الفحلین، یتخالسان انفسهما، ایهما یسقی صاحبه کاس المنون، فمره لنا من عدونا و مره لعدونا منا، فلما رای الله صدقنا، انزل بعدونا الکبت و انزل علینا النصر، حتی استقر الاسلام ملقیا جرانه و متبوءا اوطانه.» [21].

ما پیوسته و پیگیر در کنار رسول خدا (ص)، در جنگهای با مشرکان و کفار، با پدران و فرزندان و برادران و عموهایمان می‌جنگیدیم و آنان را می‌کشتیم و این امر جز افزودن بر ایمانمان و پذیرش و فرمانبرداری بیشتر حق پیامدی نداشت. پیوسته راه گشاده‌ی حق را می‌سپردیم و در برابر نیش خارهای این راه پایداری نشان می‌دادیم و در جهاد با دشمن به تلاش پیگیر دست می‌زدیم. گاه می‌شد که هماوردی از ما با هماوردی از دشمن چون دو شیر نر با یکدیگر درآویخته هر یک می‌خواست جان دیگری را برباید و شرنگ مرگ را به حریف خود بنوشاند، گاه پیروزی ما را بود و گاه دشمن ما را، همین که خدا باور و تلاش راستین ما را دید خواری و سرکوبی را بر دشمن ما فرود آورد و پیروزی را به ما ارزانی داشت، تا آنگاه که اسلام در جایگاه خود برقرار گردید و دلها را چون آشیانه‌ای مطمئن به تصرف درآورد.

پیامبر اکرم در بازگشت از آخرین سفر حج، در محلی به نام غدیر خم، همه‌ی همراهان را گرد آورد، در زیر درختان ایستاده دست علی (ع) را گرفته بلند کرد و گفت:

«مردم، آیا من از مومنین به خودشان اولی نیستم؟ گفتند: بلی. گفت: این شخص ولی کسی است که من مولای او هستم، خدایا دوست بدار کسی را که دوستدار او است و دشمن بدار کسی را که دشمنی کند با او.» [22].

سرانجام، در حالی که پیامبر سر بر سینه‌ی علی (ع) گذاشته بود به رفیق اعلی پیوست. [23].

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.