تقوا، یا پرواپیشگی، در اسلام معیار ارزشها است و قرآن میگوید: «ان اکرمکم عند الله اتقاکم» [41] مساوی است با (بیگمان از همگان گرامیتر و با ارزشتر در پیشگاه خدا از شما کسی است که پروادارتر باشد). لیکن این معیار ارزشی، در میان ما مسلمانان، در بسیاری از جایگاهها، نادرست بیان گردیده است، بویژه در زبان فارسی، تعبیر نارسایی از آن میشود و تقوا را «پرهیزکاری» ترجمه کرده پرهیزکار را کسی میدانند که از هر کار خوب یا بد پرهیز دارد و از بیم آلوده شدن دست به سیاه و سفید نمیزند. البته مفهوم پرهیز و پرهیزکاری همین تصور است، لیکن پرهیزکاری، بعدی منفی از تقوا است و تنها یک جنبه از آن در نظر گرفته شده است. در روزگاران بیتفاوتیها و بدبینیها و انفعالها و از سیاستهای خود کامهی نیرنگ بازانه کنار گرفتنها، پرهیزکاری پیوسته بهانهای میگردد برای عافیت طلبی و سلامت گزینی!
یکی از دلدادگان و از یاران امام، که نامش همام بود و همتش پیوسته بر آن قرار داشت که پر گشاید و بر فراز بام این جهانی به پرواز در آید، با قلبی کوچک و ظرفیتی کم، اما با شوقی پر توان و سوز و گدازی فروزان، از امام میخواهد تا نشانی از آن بینشانها در اختیار او گذارد و مرغ دلش را برای پرزدن به سوی سیمرغ به کوه قاف رهنمون شود. امام که او را اهل درد میبیند لیکن از توان کم و ظرفیت ناچیز او نیز آگاه است، از پاسخ بدو خودداری میکند و بطور سر بسته به وی میگوید:
«یا همام، اتق الله و احسن فان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون». [42].
همام، خدای را پرواگیر و نیکی کن چه، بیگمان خدا با کسانیست که پروا پیشه کردند و کسانی که نیکو کارند.
همام بدین گفتار بسنده نکرده بر روی خواست خود چنان پای فشرد که امام آهنگ آن کرد بر این راه پرفراز و نشیب به استواری گام زند و همام را نیز با خود ببرد، پس به سپاس و ستایش الله آغاز نهاد و بر پیامبر گرامی- که بر او و خاندانش درود باد- صلوات فرستاد و آنگاه گفت:
«اما بعد، فان الله- سبحانه و تعالی- خلق الخلق حین خلقهم، غنیا عن طاعتهم، آمنا من معصیتهم، لانه لا تضره معصیه من عصاه و لا تنفعه طاعه من اطاعه، فقسم بینهم معایشهم و وضعهم من الدنیا مواضعهم، فالمتقون فیها هم اهل الفضائل: منطقهم الصواب و ملبسهم الاقتصاد و مشیهم التواضع!»
پس از سپاس و ستایش، بیگمان خدای منزه از هر کاستی و والا جایگاه، به هنگام آفرینش مردمان، آنان را در حالی آفرید که از فرمانبرداریشان بینیاز و از نافرمانیشان در امان بود، زیرا نه سرپیچی نافرمانان زیانی بر او زند و نه فرمانبرداری کسانی که فرمان او برند سودی بدو رساند، پس ابزار و وسائل زیستشان را در میان آنان قسمت کرد و هر یک را در جایگاه درست خود از این جهان جای داد، سرانجام پرواپیشگان کسانی گردیدند که در این جهان برتریها را شایان خود ساختند: سخن گفتنشان معیار درستی و پوشش و وضع ظاهرشان سنجش میانه روی و شیوهی رفتارشان نشان فروتنی است.
«غضوا ابصارهم عما حرم الله علیهم و وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم. نزلت انفسهم منهم فی البلاء کالتی نزلت فی الرخاء. و لولا الاجل الذی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین، شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب.»
دیدگان خود را از آنچه خدا بر آنان ناروا شمرده است فرو گرفتند و شنواییهایشان را بر دانش سودمند برای خود نگاه داشتند. جانهایشان از سوی آنان در آزمایش سخت فرو شوند، همانند جانهایی که در آسایش فرود آیند. و اگر سررسید و سرانجامی را که خدا بر گردن ایشان قرار داده است نبود، روانهایشان یک چشم بر همزدن هم در تنهایشان آرام نمیگرفتند و از سر شیفتگی، به سوی پاداش کارهای نیک و از ترس کیفر کارهای بد، به پرواز درمیآمدند.
«عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعینهم، فهم والجنه کمن قدرآها، فهم فیها منعمون و هم و النار کمن قدرآها، فهم فیها معذبون. قلوبهم محزونه و شرورهم مامونه و اجسادهم نحیفه و حاجاتهم خفیفه و انفسهم عفیفه. صبروا ایاما قصیره اعقبتهم راحه طویله، تجاره مربحه یسرها لهم ربهم.»
بزرگی آفریدگار چنان وجودشان را سرشار کرده است، که جز او همه چیز در چشمهایشان کوچک مینماید، در نتیجهی ایمان به پروردگار تصورشان از بهشت چنان است که گویی آن را به چشم دیده از نعمتهایش برخوردارند و نسبت به آتش دوزخ نیز چنان ایمان نیرومندی دارند که گویا آن را احساس کرده در میان آتش آن گرفتار رنج و شکنجهاند. دلهایشان اندوهگین است و کسی انتظار شری از سوی آنان ندارد، تنهایشان نزار و نیازهایشان ناچیز و بیمقدار و جانشان پاک و آزرمدار است. روزهایی چند کوتاه و انگشتشمار در این جهان در برابر دشواریها و سختیها پایداری نشان دادند و آسایشی دیرپا به دنبال آن در آن جهان به دست آوردند، سوداییست پر بهره که پروردگارشان برای آنان امکانپذیر ساخته است.
«ارادتهم الدنیا فلم یریدوها و اسرتهم ففدوا انفسهم منها. اما اللیل فصافون اقدامهم، تالین لاجزاء القرآن یرتلونها ترتیلا، یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم. فاذا مروا بآیه فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلعت نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم و اذا مروا بایه فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فی اصول آذانهم، فهم حانون علی اوساطهم، مفترشون لجباههم و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم، یطلبون الی الله تعالی فی فکاک رقابهم. و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیاء، قدبراهم الخوف بری القداح.»
این جهان به سویشان میل کرد و آنان نپذیرفتند، کمند جاذبههایش را بر گردن غرائز حیوانیشان افکند و آنان با دادن جان، روان انسانی خویش را رها کردند. چون شب سایهی تیرهی خود را بر جهان گسترد، از خواب خوش برخاسته در خلوتکدهی عشق زانوی ادب بر زمین زده به ترنم نغمههای آسمانی قرآن پرداخته با آهنگی جانسوز آیاتش را میخوانند و در آنها میاندیشند، جانهای خود را با اندیشیدن در قرآن اندوهگین و آمادهی پذیرش حقایق میکنند و درمان درد خویش از آن جویند و راه مستقیمش را پویند، در این راهپیمایی چون به آیهای شوقانگیز رسند با چشم امید بدان گرویده جانشان بدان سوی سرکشد و آیندهی تابناک کمال انسانی را آشکارا در برابر خود گمان برند و هنگامی که به آیهای بیم دهنده برخورند با گوش جان به شنیدن پردازند و فریاد و هیاهوی شعلههای آتش دوزخ را در گوشهای خود بینگارند. در دل شبهای آرام که در خانهی دوست را به روی خود باز بینند، در حریم پاک عشق گاه در برابر معشوق به رکوع کمر خم کردهاند و گاه به سجود پیشانیها و کف دستها و زانوان و انگشتان پاها را بر زمین گسترده، آزادی خویشتن را از زندانهای خاک و تن و زمین و آتش بازپسین، از پیشگاه خدای والا جایگاه درخواست دارند. ولیکن در روز دوراندیشانی بردبار و آگاه و دانشمند و نیکمردانی پروا پیشه و سخت پویا در خدمت به خلق هستند که ترس از آینده جسمشان را چون تیر تراشیده است.
«ینظر الیهم الناظر فیحسبهم مرضی و ما بالقوم من مرض و یقول: خولطوا و لقد خالطهم امر عظیم! لا یرضون من اعمالهم القلیل و لا یستکثرون الکثیر. فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون. اذا زکی احد منهم خاف مما یقال له فیقول: انا اعلم بنفسی من غیری و ربی اعلم بی منی بنفسی! اللهم لا تواخذنی بما یقولون و اجعلنی افضل مما یظنون و اغفرلی ما لا یعلمون.»
آن کس که ظاهر را میبیند بدان افراد مینگرد و آنان را بیمار میپندارد، در حالی که هیچگونه بیماری در وجودشان نیست و میگوید: آشفته و در هم آمیخته شدهاند، در حالی که امری بس بزرگ آنان را آشفته کرده در هم آمیخته است! از کارهای کم خود خوشنود نمیشوند و هر چه بیشتر به تلاش پردازند آن را فزون از اندازه نمیدانند. در نتیجه پیوسته خود را به کم کاری و انجام وظیفه نکردن متهم میکنند و از کارهای خود نگران و در تب و تاب هستند. اگر یکی از آنان به پاکی و پروردگی ستایش شد از آن سخن که بدو گفته میشود بیمناک گردیده میگوید: من از خویشتن بیشتر از دیگری آگاه هستم و پروردگارم از خودم نیز مرا بیشتر میشناسد! خدایا در برابر آنچه میگویند مرا به کیفر مگیر و برتر از آنچه دربارهام گمان میبرند قرار ده و گناهانی را که کردهام و تو از آنها آگاهی و آنان نمیدانند بیامرز.
«فمن علامه احدهم انک تری له قوه فی دین و حزما فی لین و ایمانا فی یقین، و حرصا فی علم و علما فی حلم و قصدا فی غنی و خشوعا فی عباده و تجملا فی فاقه و صبرا فی شده و طلبا فی حلال و نشاطا فی هدی و تحرجا عن طمع.»
از نشانیهای هر یک از پرواپیشگان آنست که میبینی در انجام هر نوع وظیفهی دینی نیرویی دارد و در رفتار با نرمش خود اندیشهای از آینده را در نظر گرفته آن را به استواری انجام داده است. و در یقین داشتن در باورهایش ایمان و آرامشی دارد و در فراگرفتن دانشی که بدون ارزش دهد نوعی آزمندی در او است و در تحمل دیگران و شکیبایی در برابر ناملایمات دانشی دارد و در روزگار بینیازی میانهروی پیشه کرده است و در حال هر نوع عبادت و پرستش پروردگار افتادگی و خشوعی دارد و در هنگام تنگدستی ارزش انسانی خود را به زیبایی حفظ کرده است، در هر نوع سختی پایداری شایانی نشان میدهد و برای به دست آوردن آنچه رواست جستجویی دارد و در جهت حرکت به سوی هر راه هدایتی پویایی از او سر میزند و از چشم داشتن بدانچه مال او نیست خود را بر کنار میگیرد.
«یعمل الاعمال الصالحه و هو علی وجل، یمسی و همه الشکر و یصبح و همه الذکر. یبیت حذرا و یصبح فرحا: حذرا لما حذر من الغفله و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه. ان استصعبت علیه نفسه فیما تکره، لم یعطها سولها فیما تحب. قره عینه فیما لا یزول و زهادته فیما لا یبقی.» کارهای شایسته انجام میدهد و در همان حال بیمناک است، روز را در حالتی به شب میرساند که همت بر شناخت نعمت بسته آن را به جا و شایسته مورد استفاده قرار میدهد و از شب در حالتی به بامداد درمیآید که همهی آهنگش به یاد خدا بودن و از انجام وظیفه غفلت نکردن است. شبانگاه را با هشیاری و نگرانی به سر میرساند و بامداد را با شادمانی در آغوش میفشارد: هشیار و نگران برای هشداری که از بیهشی و خواب غفلت بدو داده شده است و شادمان بوسیلهی توفیقی که در جهت انجام وظیفه و توجه به خدا کسب کرده فضل و رحمت خدا را به دست آورده است. اگر نفس او انجام وظایفی را که خوش ندارد دشوار بیند، به درخواست کارهای دوست داشتنیش پاسخ نمیدهد. روشنی بخش چشمانش به دست آوردن بهرههای پایدار بازپسین است و بر کناری و دوریش از بهرههای ناپایدار این زمین.
پا بر روی زمین دارد و سری بر فراز آسمان
«یمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل. تراه قریبا امله، قلیلا زلله، خاشعا قلبه، قانعه نفسه، منزورا اکله، سهلا، امره، حریزا دینه، میته شهوته، مکظوما غیظه. الخیر منه مامول و الشر منه مامون. ان کان فی الغافلین کتب فی الذاکرین و ان کان فی الذاکرین لم یکتب من الغافلین.»
شکیبایی و تحمل دیگران را با دانش درآمیخته است و گفتار را با کردار. آرزویش را عملی و نزدیک مییابی و لغزشهایش را ناچیز و کم، قلبش افتادگی و خشوعی دارد و جانش را خورسند میبینی و خوراکش به اندازهی نیاز ضروری اوست و کار را آسان میگیرد. دینش در بارویی استوار از اعتقاداتش محفوظ است و خواستش مرده و از پویایی افتاده و خشمش فرو خورده. آنچه از او امید میرود خیر است و چون شری از وجود او بر پا نمیشود همگان از او در امان میباشند. اگر در میان غفلت زدگان و ناآگاهان گرفتار آید، چون پیوسته به یاد حق است، از یاد آوران به شمار رود و چنانچه در میان یاد آورانی چون خود باشد، از گروه غافلان نوشته نشود.
«یعفو عمن ظلمه و یعطی من حرمه و یصل من قطعه. بعیدا فحشه، لئینا قوله، غائبا منکره، حاضرا معروفه، مقبلا خیره، مدبرا شره. فی الزلازل وقور و فی المکاره صبور و فی الرخاء شکور. لا یحیف علی من یبغض و لا یاثم فیمن یحب. یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه. لا یضیع ما استحفظ و لا ینسی ما ذکر و لا ینابز بالالقاب و لا یضار بالجار و لا یشمت بالمصائب و لا یدخل فی الباطل و لا یخرج من الحق.» از کسی که بدو ستم کرد درمیگذرد و به کسی که او را بیبهره ساخت میبخشد و با کسی که پیوند دوستی یا خویشی با او را برید پیوند برقرار میکند. بد زبانی از او دور است و نرمش در گفتار کار او است، ناپسندها از او ناپیدا و کار پسندیده پیوسته در او هویدا است. خیر از وجودش به دیگران روی مینهد و شر از او واپس میگراید. در پیشامدهای سخت زیر و رو کننده چون کوه استوار است و در برابر ناخوشیها پایدار و در روزگار آسایش سپاسگزار. اگر بر کسی خشم گیرد از حد خود فراتر نرفته به ناحق بر او ستم نپذیرد و در دوستی دیگران راه گناه در پیش نگیرد. پیش از آنکه بر او گواهی داده شود خود به حق اعتراف میکند. آنچه را برای نگهداری بدو سپرده شده است تباه نمیگرداند و آنچه را به یاد او انداختهاند از یاد نمیبرد. نه دیگران را به زشتی نام میبرد، نه همسایه از دست او آزار و زیان بیند و نه از مصیبت دیگران شاد میشود و به رخ آنان میکشد. به قلمرو باطل پا نمینهد و از دایرهی حق بیرون نمیرود.
«ان صمت لم یغمه صمته و ان ضحک لم یعل صوته و ان بغی علیه صبر حتی یکون الله هو الذی ینتقم له. نفسه منه فی عناء و الناس منه فی راحه، اتعب نفسه لاخرته و اراح الناس من نفسه. بعده عمن تباعد عنه زهد و نزاهه و دنوه ممن دنامنه لین و رحمته، لیس تباعده بکبر و عظمه و لا دنوه بمکر و خدیعه.» [43].
اگر خاموش شد به اندوه دچار نمیگردد و چون خندید به قهقهه فریاد برنمیآورد. چون حق او مورد تجاوز قرار گرفت، پایداری پیشه میکند تا این خدا باشد که انتقام او را بگیرد. جانش از دست او در رنج است و مردم از وجود او در آسایش، جان خویش را برای آسایش روز بازپسین خود به رنج میافکند و مردم را با سرمایهگذاری از وجود خویش به آسایش میرساند. دوری او از دیگران بر پایهی برکناری از چشمداشتها و نیالودگی است و نزدیک شدنش به افراد از روی نرمش است و رحمت، نه دوری گزیدنش بر پایهی خود بزرگ بینی و خودخواهی است و نه نزدیک شدنش بر پایهی نیرنگ و فریب.
چون سخن امیرالمومنین بدین جا رسید همام فریادی از نهاد برآورد که جانش در آن فریاد به بالا پرواز کرد.
امیرالمومنین گفت: به خدا سوگند چنین حالتی در او میدیدم که از گفتن بیم داشتم. آنگاه فرمود: آیا رهنمودهای رسا و گویا چنین اثری بر افراد اهل میگذارد؟
شخصی گفت: پس چرا این گفتهها بر خود تو چنین اثری نمیگذارد، امیرالمومنین؟ گفت: وای بر تو! سر رسید زندگی هر کس وقتی دارد که از آن تجاوز نمیکند و سببی که از هیچ کس در نمیگذرد. بس کن و دیگر چنین سخنی بر زبان مران، زیرا بدون شک شیطان این گفتهی نادرست را در دهن تو دمید! [44].
بنابراین علی (ع) تقوا را پرهیز کردن و از میدان زندگی بیرون رفتن و نپذیرفتن مسوولیت نمیداند، بلکه حالتی است که بر اثر آگاهی، انسان در خود ایجاد میکند و بر پایهی آن آگاهی همه جانبه و ژرف به عمل میپردازد. بطوری که به تدریج وجود شخص متقی برای رهروان و حقیقت جویان به صورت یک نمونه و الگو در میآید.
به همین سبب پیوسته باید در هر اندیشهای و کاری و مسوولیتی از معیار تقوا یاری جست، تا درستی عمل و تحقق شایان آن تضمین گردد.
و نیز در تعریف تقوا میگوید:
«اعلموا عباد الله، ان التقوی دار حصن عزیز و الفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع اهله و لا یحرز من لجا الیه. الا و بالتقوی تقطع حمه الخطایا و بالیقین تدرک الغایه القصوی.» [45].
بندگان خدا، بدانید که پرواپیشگی دژیست با برج و با رویی بس استوار و تبهکاری سراییست با دیواری خوار و ناپایدار که نشسته در خود را از گزند دور نمیسازد و پناه برده به خود را از نابودی نگاه نمیدارد.
هان بدانید که با پرواپیشگی نیش سوزان خطاها از وجود انسان قطع میشود و بوسیلهی یقین و باور داشت ژرف است که آرمانهای برتر به دست میآید و شخص به دورترین مقصد و هدف میرسد.